« رفاقت... | تربیت کودک » |
مني كه مرگ را در صورت” ايلام “ميبينم
چطور آرام بگذارم سرم را روي بالينم؟
زمين آنقدرها گهواره ي آرام و امني نيست
و من ميترسم از تعبير روياهاي نوشينم
“دلم تنگ است و دلتنگم، دلم خون است و دلخونم"
كجا بايد روم وقتي كه ويران است پرچينم…
تنت را تيشه خواهد زد زمين از روي گستاخي
تو را آباد ميخواهم سلام اي “قصر شيرينم"
مسلماني به تسبيح و نماز و اين ظواهر نيست
كه از بي اعتنايي ها ،گسل افتاده در دينم!
دلم از درد ميپيچد به خود ، حرفي نمي ماند
به قدر غربت امروزِ “كرمانشاه"، غمگينم…
فرم در حال بارگذاری ...