اونقدَر هی، زبون دور لبهات نچرخون اصغر من، با گریه دلم رو نسوزون مادر الان بابات میره آبو بیاره تا بیایید، دعا میکنم من براتون واسهت آبو میگیره بابات دیگه خوب میشه زخم لبهات بازم باز میشه پلک چشمات میسپارمت من به خدا مادر برو زودی بیا منتظرت میمونم…
بیشتر »